Wednesday 22 September 2010

بیانیه ٢٨ تن از دانشجویان دربند به مناسبت بازگشایی دانشگاه ها: یکدست سازی و به انقیاد کشیدن دانشگاه، پروژه ای شکست خورده است

٢٨ تن از دانشجویان دربند در زندان های اوین و رجایی شهر با انتشار بیانیه ای به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید اعلام کردند تلاش برای به انقیاد کشیدن و یکدست سازی دانشگاه، در قالب یک انقلاب فرهنگی جدید، پروژه ای پیشاپیش شکست خورده است

به گزارش دانشجونیوز این دانشجویان دربند در بیانیه مشترک خود اعلام کرده‌اند که این بیانیه را برای کنش ارتباطی مشترک با فعالین دانشجویی منتشر کرده اند.

در حال حاضر دانشجویان بسیاری همچون میلاد اسدی و بهاره هدایت از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، مجید توکلی، شبنم مددزاده، علی ملیحی، کوهیار گودرزی، مهدیه گلرو، نیما نحوی، مجید دری و … در زندان های اوین و رجایی شهر در حبس به سر می برند.

دانشجویان در بیانیه مشترک خود گفته‌اند "باید پذیرفت که روح حاکم بر جنبش دموکراسی خواهی نوین ایران، در دورترین فاصله ممکن نسبت به انگاره های ایدئولوژیک قرار دارد و به جای آنکه بخواهد جهان را به صورت ذهنیت خویش بتراشد، در پی تحقق آزادی های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است". متن کامل این بیانیه مشترک دانشجویان به شرح زیر است:

برهنگان ره، از آفتاب جامه کنند...

١- در آستانه مهرماه و شروع سال تحصیلی جدید قرار گرفته ایم، البته با این تفاوت که این بار دانشگاه و دانشگاهیان، در متمایزترین شرایط نسبت به سال های پیشین قرار گرفته اند. شاید بتوان گفت که در ربع قرن گذشته، دانشگاه هیچگاه تحت چنین فشارهای طاقت فرسایی از سوی اقتدارگرایان نبوده است. سال نو تحصیلی این بار در حالی آغاز می گردد که بسیاری از فعالین دانشجویی ستاره دار و محروم از تحصیل گشته اند و بسیاری نیز تحت فشارهای سنگین فضای اجتماعی، سیاسی، اقدام به مهاجرت نموده اند. بسیاری از اساتید منتقد و دگراندیش اخراج شده اند و تقریبا تمامی نهادها و تشکل های مستقل دانشجویی، به تعطیلی کشانده شده اند. تعداد زیادی از روسای دانشگاه که گماشته همین وزارت علومند به دلیل عدم سرسپردگی کامل در بازه زمانی کوتاه عزل شده اند و با انتقال حق استخدام اساتید جدید و اعضای هیئت علمی از دانشگاه به وزارت علوم، آخرین نشانه های استقلال مدیریتی دانشگاه نیز در حال ناپدید شده است و بلاخره بسیاری از فعالین دانشجویی به مانند ما راهی زندان شده اند و اکنون مشغول گذراندن حبس های بعضا طویل المدت خویش اند. با همه ی این احوال و با وجود تلاش همه جانبه اقتدارگرایان برای تسخیر دانشگاه و به انقیاد کشیدن آن، باز هم در سال گذشته شاهد گسترش اعتراضات دانشجویی بوده ایم و قابل پیش بینی است که با بازگشایی دانشگاه ها در سال جاری نیز شاهد ادامه چنین اعتراضاتی باشیم. باید اعتراف کرد که حضور در زندان و به دور بودن از دیگر فعالین دانشجویی و هم دانشگاهیان، برای ما غمی غیر قابل انکار است اما تاکید کردن و پرداختن به آن نیز چاره گشا نبوده و درمانی برای دردهای ما به شمار نمی آید. به هر حال این دوری و دیری، ما دانشجویان دربند را بر این داشته است که برای پر کردن این خلا ارتباطی اقدام به نگاشتن این نامه و طرح نظرات خویش بنماییم تا به وساطت این نوشتار، کنش ارتباطی میان فعالین دانشجویی همچنان برقرار مانده و استمرار یابد.

٢- دانش ورزیدن شاید وثیق ترین و عمیق ترین پیوند را با مفهوم آزادی داشته باشد. اگر بپذیریم که رشد دانش و تکامل معرفت، از رهگذر آزادی بیان و مواجهه ی انتقادی آراء و نظرات میسر می شود. آنگاه تصدیق خواهیم کرد که دانشگاه به مثابه تجلی نهادین امر دانش ورزی، نمی تواند در غیاب آزادی های آکادمیک و استقلال نسبت به دیگر نهادهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی به حیات موثر خویش ادامه دهد. دانشگاه در ایران به عنوان نهادی که نزدیک به یک قرن از عمر آن می گذرد، جز در موارد اندک و بازه ی زمانی کوتاه نتوانسته است طعم شیرین استقلال از قدرت را بچشد و این مساله ای است که پس از انقلاب اسلامی و سیطره ی انگاره های ایدئولوژیک و بنیادگرایانه در نگاه به مقوله ی معرفت و دانش، به مراتب آشکارتر و عیان تر به نظر می رسد. غلبه نگاه ابزارانگارانه به دانشگاه در آموزه های انقلابی سبب گشت که دانشگاه به مفهوم ناب و مستقل خویش، هرگز مورد توجه نباشد و عیار و اعتبار آن نیز فقط در ظرفیت آن برای بسط ایدئولوژی انقلابی و تثبیت دولت اسلامی، مورد سنجش قرار گیرد. اگرچه پس از دوم خرداد ۷۶ و اصلاحات متاثر از آن تلاش های بسیاری برای تحقق استقلال دانشگاه از سوی وزارت علوم وقت و به پشتوانه مطالبات دانشگاهیان انجام شد، لیکن به واسطه موانع حقیقی و حقوقی بسیار، این مهم هرگز میسر نشد و سرانجام همین استقلال نسبی که رهاورد دوران اصلاحات بود در دولت ایدئولوژیک نهم و دهم، رنگ باخت و مخدوش گشت.

٣- دانشگاه در ایران از مهم ترین جلوه های عرصه عمومی می باشد، لذا نمی توان انتظار داشت که دانشگاهیان نسبت به مطالبات عمومی جامعه بی توجه بمانند. اگرچه دانشجویان به واسطه هویت دانشجویی خود، هرگز در پی نقش آفرینی حرفه ای در عرصه سیاست نبوده اند، لیکن به دلیل ضعف نهادها و تشکل های مدنی، غیاب رسانه های مستقل و آزاد و در کل فقر جامعه مدنی در ایران، بسیاری از کارویژه های این نهادهای واسط در طرح مطالبات جامعه و انتقاد از وضعیت موجود به دانشگاه انتقال یافته است.از سویی دخالت بلا انقطاع قدرت در دانشگاه و حضور نهادین سیاسی و حتی نظامی قدرت درون جغرافیای این نهاد علمی همواره دانشجویان را در وضعیتی حساس نسبت به مناسبات قدرت نگاه می داشته است. همراه با فرایند اصلاحات و انبساط حاصل از آن در عرصه عمومی این فرصت برای دانشگاه ایجاد شد که همه مطالبه ی تاریخی خود یعنی استقلال را پیگیری نماید و هم محل طرح بسیاری از مطالبات عمومی جامعه اعم از حقوق زنان، کارگران، اقلیت ها و به صورت کلی مطالبه دموکراسی گردد. چگونگی و چرایی همراهی دانشگاه با جنبش سبز مردم ایران را نیز دقیقا از همین منظر می توان به تحلیل نشست.حساسیت عرصه عمومی نسبت به چگونگی برگزاری انتخابات و وقایع پس از آن چنان ابعاد وسیعی داشت که نمی توانست دانشگاه را متاثر نسازد. نگاهی اجمالی به شهدا و زندانیان جنبش سبز و میزان حضور دانشگاهیان در این میان، به خوبی میزان این تاثیر را آشکار می سازد، به گونه ای که حتی می توان اظهار کرد عاملیت این جنبش تا حد زیادی با دانشگاهیان بوده است. البته اقتدارگرایان نیز ثابت کردند که به این تاثیرگذاری توجه داشته اند و حتی آن را پیش بینی می کرده اند و این التفات را قبل از هر چیز در حمله وحشیانه و جنایت بار به کوی دانشگاه در شامگاه ۲۴ خرداد ۸۸ به نمایش کشیدند.

٤- بدون تردید اساسی ترین و بنیادی ترین سیاست وزارت علوم در دولت احمدی نژاد مطیع سازی و وابسته سازی دانشگاه بوده است. پروژه هایی مانند ستاره دار کردن دانشجویان، اخراج و یا بازنشسته نمودن پیش از موعد استید منتقد و دگراندیش، برخورد چکشی با فعالین دانشجویی در قالب صدور احکام سنگین انضباطی، اعمال سهمیه بندی جنسیتی در کنکور سراسری، تغییر ساختار مدیریتی دانشگاه و سلب حق استخدام اساتید جدید و اعضای هیئت علمی از دانشگاه تلاش برای تغییر محتوای علوم انسانی به بهانه اسلامی کردن دانشگاه، تلاش برای اعمال تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها و... همه و همه نشان از این دارد که وزارت علوم در پی انقلاب فرهنگی جدیدی، البته به گونه ای نرم و تدریجی در دانشگاه است. دولت مستقر نشان داده که می کوشد با دخالت در ترکیب جمعیتی دانشگاهیان، وابسته سازی و سلب استقلال از مدیریت دانشگاه و تغییر در محتوای علوم، کارویژه ی دانشگاه را به صورت بنیادی دگرگون کند و آن را از نهادی دانش محور و آزادی خواه به نهادی ایدئولوژیک و سرکوبگر تبدیل نماید و این نیت بیش از هر چیز در سخنان وزیر علوم آشکار است که چندی پیش و در دانشگاه علم و صنعت، تلویحا اشاره کرد که دانشگاهی که مطابق میل حاکمیت نباشد را باید با خاک یکسان کرد. اگرچه باید تصدیق کرد که کامران دانشجو و سلف بر حقش محمد مهدی زاهدی، در حد توان برای پیشبرد ایده ی "با خاک یکسان سازی دانشگاه" کوشیده اند اما نکته بسیار مهم در صحبت های ایشان، قرابت بسیار زیاد نگاه وی با نهادهای نظامی و شبه نظامی است که در تیرماه ۷۸، خرداد۸۲ و خرداد ۸۸ با حمله به دانشجویان آن جنایات را رقم زدند. با این قرابت فکری شاید دور از تصور نباشد روزی که کامران دانشجو را در هیئت نیروهای شبه نظامی ببینیم، آن گاه که به جمع دانشجویان حمله می برد تا سلاخی شان کند و البته به خیال خود دانشگاه را نیز به تلی از خاک بدل سازد.

۵- تلاش برای به انقیاد کشیدن و یکدست سازی دانشگاه، در قالب یک انقلاب فرهنگی جدید، پروژه ای پیشاپیش شکست خورده است. ابتدا به این دلیل که دانشگاه خود نهادی مدرن است و علم مدرن در بطن خویش و روش شناسی حاکم بر آن، حاوی آموزه های دموکراتیک است و گریز از این آموزه ها همانقدر ممکن است که دوری و دشمنی با علوم جدید محتمل می باشد. از سویی ساختار اجتماعی جامعه امروزین ایران به گونه ای است که دیگر آموزه های ایدئولوژیک را بر نمی تابد. جنبش سبز نشان داد که از اولویت های اصلی انسان ایرانی، تغییر در سبک زندگی است. باید پذیرفت که روح حاکم بر جنبش دموکراسی خواهی نوین ایران، در دورترین فاصله ممکن نسبت به انگاره های ایدئولوژیک قرار دارد و به جای آنکه بخواهد جهان را به صورت ذهنیت خویش بتراشد، در پی تحقق آزادی های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است، تا بتواند آنگونه که می خواهد بزید، آنطور که می اندیشد سخن گوید و به آن شیوه ای که می پسندد معاش کند. تغییرات جامعه ایرانی که با تولد جنبش سبز رخ عیان نمود، نشانه های بسی بیشتری از یک تغییر اجتماعی و فرهنگی صرف را به نمایش گذارده و بیشتر به تحولی تاریخی و تمدنی می ماند که عبور بخش عظیمی از جامعه ایرانی را از زیست سنتی و جغرافیا محور به زیستی مدرن و جهان وطنی نوید می دهد. گذاری که به نظر می رسد هیچ حاکمیت سیاسی خشن و ایدئولوژیکی را در درازمدت، یارای مقاومت در برابر آن نیست...


۳۱ شهریورماه ١٣٨٩
٢٨ دانشجوی در بند
در زندان های اوین و رجایی شهر

منبع: دانشجونیوز

No comments:

Post a Comment