Monday 15 February 2010

اتهام جدید علیه پیروان مکتب تصوف و عرفان؛ درویشی محمل انتقال مدرنیته به ایران

سالهاست که مکتب تصوف و درویشی مورد هجمه بسیاری از متحجران قرار گرفته است. فعالیت مراکز و سازمانهایی که با بودجه های کلان دولتی به حیات خود ادامه می دهند در سالهای اخیر بشدت گسترش یافته و نتایج مخرب و زیانبار فعالیت این تشکلها که پنج سالی است با وبلاگ نویسی های گسترده در فضای مجازی به اتهام و شبهه افکنی نسبت به فرهنگ اصیل تصوف و عرفان پرداخته اند ، منجر به تخریب حسینیه های درویشان گنابادی در شهرهای مختلف ایران به دلایل واهی گردیده است

در ادامه مقاله ای که علیه مکتب تصوف و درویشی نوشته شده حکایت از وارد آوردن اتهامات جدید و فراهم آوردن زمینه های لازم برای حملات سازمان دهی شده و برنامه ریزی شده نسبت به پیروان مکتب اهل شریعت مقدسه اسلام و علی الخصوص طریقت گنابادی دارد

یاداوری میکنیم که روال معمول در سالهای گذشته ایجاد شبهه افکنی و وارد ساختن اتهامات واهی به پیروان طریقت گنابادی از طریق انعکاس مطالبی در وبلاگها بوده است ، اما به تازگی وبسایتهایی با هدف تخریب مکتب تصوف و درویشی با عنوان مبارزه با فرقه های انحرافی دست به فعالیتهای گسترده ای در این زمینه زده اند

در زیر به نمونه ای از این مقالات که در خبرگزاری "اهل بیت" (ابنا) - متعلق به مرکزی با عنوان "ادیان و فرق" در حوزه علمیه قم - منتشر شده است ، اشاره می کنیم

تصوف و نقش فرقه‏هاي ساختگي در جنگ نرم؛ درویشی محمل انتقال مدرنیته به ایران


1. ضرورت بازشناسي نقش فرقه‏ها در پازل نرم استکبار بر عليه ريشه‏هاي وحدت ملي ايرانيان!
تحرکات ويژه و برنامه ريزي شده فرقه هاي رنگارنگ در سال‏هاي اخير ـ که همزمان با نا اميدي دشمن در غلبه به ايران در صحنه هاي نظامي و دل بستن به فعاليت هاي جنگ نرم است ـ از پايگاه جامعه‏شناختي نياز به تحليلي نو دارد. تحليلي که دلسوزان نظام مبارک جمهوري اسلامي بر مبناي آن مي‏توانند خاستگاه و ريشه هاي وحدت ملي ايرانيان را بيش از گذشته تقويت نمايند.
در حمله همه جانبه تمدن استکباري مدرنيته عقايد انحرافي دراويش و فرقه هاي نو ظهور دستمايه اي براي استکبار در ظرفيت سازي دروني بر عليه انقلاب مي‏باشد. مبتني بر اين نقش جديدِ واگذار شده به فرقه‏ها از سوي استکبار نيازمند ارائه تحليلي نو از نقش فرقه‏ها در جنگ نرم مي‏باشيم؛ نقشي که با بازيگري فرقه‏ها در مبارزه با ريشه‏هاي وحدت ملي در گذشته اندکي متفاوت است و از آن به نقش مدرن دراويش تعبير مي‏نماييم. به ديگر بيان تحليل منطقي پديده فرقه‏گرايي و شرايط جديدِ رويش آن، راه را براي ايجاد مصونيت مردمي در مقابل اين پديده باز مي‏کند. بدون ترديد نمي‏توان يک پديده فرهنگي، سياسي ويا اقتصادي را بدون توجه به عوامل وشرايط رشد آن بررسي نمود. بررسي شرايط بيروني و اجزاي دروني يک پديده عوامل رشد يا انحطاط آن پديده را تعريف مي نمايند. معناي مصداقي اين مطلب آن است که مسئولين محترم فرهنگي بايد با اين جريان به وسيله يک «بازشناسي تئوريک» برخورد کنند. بازشناسي اين جريان وتشخيص قطعاتِ ديگرِ پازلي که تصوف قطعه اي از آن است به طراحي يک برنامه نظام مند منجر خواهد شد؛ که سر انجام آن کمک به بالندگي بيش از گذشته جريان انقلاب اسلامي - از پايگاه مبارزه با فرقه‏گرايي- و به تبع در کل جهان است.
2. مقدمات مفهومي بازشناسي نقش فرقه‏گرايي در جهان معاصر
1/2. عدم توجه به ابعاد معنوي انسان اصلي‏ترين نتيجه فضاي پرورشي تمدن مدرن (مقدمه اول)
به عنوان اولين مقدمه بايد توجه داشت که امروز همه کشور هاي دنيا بر اساس يک الگوي يک پارچه به مديريت سازمان ملل متحد در عرصه‏هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي اداره مي‏شوند. الگوهاي پيشنهادي سازمان ملل در عرصه هاي مختلف منجر به ايجاد فضاي پرورشي خاصي شده است که همه استعدادهاي انساني در اين فضاي پرورشي به سوي لذات مادي سازماندهي مي‏شود. در تعاريف سازمان ملل براي جهان آينده اي مادي تعريف مي شود. در اين تعريف که شامل همه وجوه زندگي بشر است ابعاد معنوي انسان ناديده پنداشته شده است. در تمدن استکباري مدرنيته ـ که سازمان ملل براي گسترش آرمان‏هاي آن برنامه‏ريزي مي‏نمايد ـ يک فضاي متلَوِّن و متنوع به بشريت پيشنهاد مي‏شود که نتيجه آن توسعه پوچي و نهادينه شدن عدم آرامش در بشر مي‏باشد. انسان‏هاي پرورش يافته در تمدن مدرن همواره در قلب و ذهن خود تعلقاتي دارند که آنها را به سوي تضاد بيشتر رهنمون مي گردد. رشد انواع فرقه‏ها در کشورهاي باصطلاح پيشرفته!! به اين منشأ بر مي‏گردد. دنيائي مادي با لذت‏گرايي مادي براي انساني با ابعاد معنوي ؛ نتيجه مدرنيته است. ولي آيا انسان مدرن ابعاد معنوي خود را فراموش مي‏کند؟ آيا مي توان با نگاه مادي پاسخي به نيازهاي الهي انسان مدرن داد؟ البته مدرنيته با توسعه روانپزشکي به دنبال تحليل جنبه معنوي بشر است!!؟ ولي مفاهيم مطرح در روانشناسي قدرت تحليلِ ابعاد معنوي بشر را ندارد.
2/2. توجه توأم به ابعاد الهي و مادي انسان ؛ ويژگي اصلي انقلاب اسلامي ايران (مقدمه دوم)
در چنين دنيايي با پيروزي انقلاب اسلامي به دست "يگانه‏ي فقهاي عصر غيبت ؛ امام خميني عظيم‏الشأن" ـ با طرح شعار عدالت در سايه معنويت ـ باب هدايتي براي پاسخگوئي به نيازهاي الهي بشريت باز شد. تمدن لذت محور مدرنيته و سازمان مديريت جهاني‏اش ناگهان در حوزه مديريت خود گرايشي غير قابل کنترل نسبت به اين انقلاب الهي احساس نمودند. که منشأ آن نيازهاي بي پاسخ معنوي بشر بود. البته همواره اين گرايش فطري به انقلاب مورد انکار رسانه‏ها و شخصيت‏هاي غرب واقع شده است.
3. مبارزه با انقلاب اسلامي اولويت اصلي تمدن استکباري مدرنيته
با اين انقلاب که نقطه اثرش قلوب مردمان تشنه معنويت است چه بايد کرد؟؟ از اولي که اين سوال در مراکز علمي و تصميم گيري دنياي استکبار مطرح شد جواب هاي گوناگوني به آن داده شد. شايد اولين جواب اين بود که اگر به اين انقلاب ميدان داده شود؛ چون اداره يک حکومت نياز به هماهنگي هاي جهاني و مشورت هاي علمي دارد ، به تدريج اين حکومت در اثر اين مشورتهاي علمي در تمدن مدرن منحل خواهد شد. مدتي اين ايده در سطح دنياي استکبار مطرح شد. بعد از موفقيت‏هاي اوليه انقلاب، تئوري‏هاي ديگري مانند حمله نظامي و حذف فيزيکي رهبران انقلاب براي کنترل جريان انقلاب مطرح شد. که در نهايت به بالندگي شعارهاي انقلاب در جهان منجر شد. با شکست تئوري برخورد فيزيکي با انقلاب تئوري فشارهاي اقتصادي هم مورد اهتمام قرار گرفت که اين نيز به شکست انقلاب اسلامي منجر نشد!! تلاش براي انزواي جهاني ايران ؛ محروم نمودن ايران از تئوري هاي علمي جديد، سازماندهي مخالفان داخلي و لجستيک سياسي، فرهنگي و اقتصادي ايشان و صد ها طرح و نقشه شوم استکبار به جاي اينکه به انزواي ايران اسلامي بيانجامد در سال‏هاي اخير منجر به طرح اميدوارانه شعارهاي انقلاب انجاميده است. و ايران را بيش از گذشته در سطح جهاني به الگوي مقاومت جهاني در مقابل استکبار تبديل کرده است.
4. تضعيف مسئوليت پذيري اسلامي بر مبناي عرفانهاي انزواگرا، بخشي از رويکرد جديد استکبار براي مقابله با انقلاب
از جمله رويکردهائي که در 30 سال گذشته در برخورد با انقلاب اسلامي مطرح بوده است و در سال‏هاي گذشته هم مورد توجه بوده است ولي امروز همت بيشتري نسبت به آن معطوف مي شود بحث گسترش نوعي خاص از معنويت است؛ که با اتکاي به آن "معنويت مبارز در عرصه جهاني" از درون به حاشيه رانده شود.
امروز اين رويکرد نرم بيش از گذشته مورد توجه قرار مي‏گيرد و ظهور و تقويت عرفانهاي نوظهور ، تلاش براي گسترش مسيحيت و ساير اديان ، فرق و مذاهب در ايران همگي به دنبال تضعيف روحيه مسئوليت پذيري اسلامي در جهان اسلام هستند. آري اگر اين روحيه مورد تضعيف قرار گيرد راه براي دخالت‏هاي گسترده استکبار در درون کشور باز مي‏شود.
بدون ترديد تعاليم مطرح در تصوف و ساير فرق حتي اگر ادعاي تشيع کنند براي استکبار خطري در خور توجه محسوب نمي شوند. زيرا ديني که آنها ترويج مي‏کنند به نحوي انسان‏ها را به عدم دخالت در سرنوشت اجتماعي سوق مي دهد و همين موضوع (عدم دخالت در سرنوشت جامعه) غرب مدعي سرپرستي جامعه را بي‏رقيب مي‏کند.
با توجه به اين موضوع ، بدون ترديد تقويت فرقه‏ها متناسب با فرهنگ ويژه جهان اسلام و ايران اسلامي يک راهبرد اساسي براي غرب محسوب مي‏شود و در ايران هم تصوف به ويژه گرايش گنابادي که هماهنگي ظاهري بيشتري با تشيع دارد، مورد حمايت قرار مي گيرد. دراويش چه بدانند چه ندانند؛ چه بخواهند و چه نخواهند قطعه اي از پازل دشمن براي کنترل جريان بيداري اسلامي در جهان هستند. آنچه در اين نوشتار ما به دنبال آن هستيم نگاه به تصوف و فرق از اين زاويه است.
-----------------------------
نقل از: خبرگزاري اهل بيت(عليهم السلام) - ابنا

ضرورت بازشناسي نقش فرقه‏ها در پازل نرم استکبار بر عليه ريشه‏هاي وحدت ملي ايرانيان

تحرکات ويژه و برنامه ريزي شده فرقه هاي رنگارنگ در سال‏هاي اخير ـ که همزمان با نا اميدي دشمن در غلبه به ايران در صحنه هاي نظامي و دل بستن به فعاليت هاي جنگ نرم است ـ از پايگاه جامعه‏شناختي نياز به تحليلي نو دارد. تحليلي که دلسوزان نظام مبارک جمهوري اسلامي بر مبناي آن مي‏توانند خاستگاه و ريشه هاي وحدت ملي ايرانيان را بيش از گذشته تقويت نمايند

در حمله همه جانبه تمدن استکباري مدرنيته عقايد انحرافي دراويش و فرقه هاي نو ظهور دستمايه اي براي استکبار در ظرفيت سازي دروني بر عليه انقلاب مي‏باشد. مبتني بر اين نقش جديدِ واگذار شده به فرقه‏ها از سوي استکبار نيازمند ارائه تحليلي نو از نقش فرقه‏ها در جنگ نرم مي‏باشيم؛ نقشي که با بازيگري فرقه‏ها در مبارزه با ريشه‏هاي وحدت ملي در گذشته اندکي متفاوت است و از آن به نقش مدرن دراويش تعبير مي‏نماييم. به ديگر بيان تحليل منطقي پديده فرقه‏گرايي و شرايط جديدِ رويش آن، راه را براي ايجاد مصونيت مردمي در مقابل اين پديده باز مي‏کند. بدون ترديد نمي‏توان يک پديده فرهنگي، سياسي ويا اقتصادي را بدون توجه به عوامل وشرايط رشد آن بررسي نمود. بررسي شرايط بيروني و اجزاي دروني يک پديده عوامل رشد يا انحطاط آن پديده را تعريف مي نمايند. معناي مصداقي اين مطلب آن است که مسئولين محترم فرهنگي بايد با اين جريان به وسيله يک «بازشناسي تئوريک» برخورد کنند. بازشناسي اين جريان وتشخيص قطعاتِ ديگرِ پازلي که تصوف قطعه اي از آن است به طراحي يک برنامه نظام مند منجر خواهد شد؛ که سر انجام آن کمک به بالندگي بيش از گذشته جريان انقلاب اسلامي - از پايگاه مبارزه با فرقه‏گرايي- و به تبع در کل جهان است

مقدمات مفهومي بازشناسي نقش فرقه‏گرايي در جهان معاصر

1/2. عدم توجه به ابعاد معنوي انسان اصلي‏ترين نتيجه فضاي پرورشي تمدن مدرن :مقدمه اول

به عنوان اولين مقدمه بايد توجه داشت که امروز همه کشور هاي دنيا بر اساس يک الگوي يک پارچه به مديريت سازمان ملل متحد در عرصه‏هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي اداره مي‏شوند. الگوهاي پيشنهادي سازمان ملل در عرصه هاي مختلف منجر به ايجاد فضاي پرورشي خاصي شده است که همه استعدادهاي انساني در اين فضاي پرورشي به سوي لذات مادي سازماندهي مي‏شود. در تعاريف سازمان ملل براي جهان آينده اي مادي تعريف مي شود. در اين تعريف که شامل همه وجوه زندگي بشر است ابعاد معنوي انسان ناديده پنداشته شده است. در تمدن استکباري مدرنيته ـ که سازمان ملل براي گسترش آرمان‏هاي آن برنامه‏ريزي مي‏نمايد ـ يک فضاي متلَوِّن و متنوع به بشريت پيشنهاد مي‏شود که نتيجه آن توسعه پوچي و نهادينه شدن عدم آرامش در بشر مي‏باشد. انسان‏هاي پرورش يافته در تمدن مدرن همواره در قلب و ذهن خود تعلقاتي دارند که آنها را به سوي تضاد بيشتر رهنمون مي گردد. رشد انواع فرقه‏ها در کشورهاي باصطلاح پيشرفته!! به اين منشأ بر مي‏گردد. دنيائي مادي با لذت‏گرايي مادي براي انساني با ابعاد معنوي ؛ نتيجه مدرنيته است. ولي آيا انسان مدرن ابعاد معنوي خود را فراموش مي‏کند؟ آيا مي توان با نگاه مادي پاسخي به نيازهاي الهي انسان مدرن داد؟ البته مدرنيته با توسعه روانپزشکي به دنبال تحليل جنبه معنوي بشر است!!؟ ولي مفاهيم مطرح در روانشناسي قدرت تحليلِ ابعاد معنوي بشر را ندارد

2/2. توجه توأم به ابعاد الهي و مادي انسان ؛ ويژگي اصلي انقلاب اسلامي ايران :مقدمه دوم

در چنين دنيايي با پيروزي انقلاب اسلامي به دست "يگانه‏ي فقهاي عصر غيبت ؛ امام خميني عظيم‏الشأن" ـ با طرح شعار عدالت در سايه معنويت ـ باب هدايتي براي پاسخگوئي به نيازهاي الهي بشريت باز شد. تمدن لذت محور مدرنيته و سازمان مديريت جهاني‏اش ناگهان در حوزه مديريت خود گرايشي غير قابل کنترل نسبت به اين انقلاب الهي احساس نمودند. که منشأ آن نيازهاي بي پاسخ معنوي بشر بود. البته همواره اين گرايش فطري به انقلاب مورد انکار رسانه‏ها و شخصيت‏هاي غرب واقع شده است

مبارزه با انقلاب اسلامي اولويت اصلي تمدن استکباري مدرنيته

با اين انقلاب که نقطه اثرش قلوب مردمان تشنه معنويت است چه بايد کرد؟؟ از اولي که اين سوال در مراکز علمي و تصميم گيري دنياي استکبار مطرح شد جواب هاي گوناگوني به آن داده شد. شايد اولين جواب اين بود که اگر به اين انقلاب ميدان داده شود؛ چون اداره يک حکومت نياز به هماهنگي هاي جهاني و مشورت هاي علمي دارد ، به تدريج اين حکومت در اثر اين مشورتهاي علمي در تمدن مدرن منحل خواهد شد. مدتي اين ايده در سطح دنياي استکبار مطرح شد. بعد از موفقيت‏هاي اوليه انقلاب، تئوري‏هاي ديگري مانند حمله نظامي و حذف فيزيکي رهبران انقلاب براي کنترل جريان انقلاب مطرح شد. که در نهايت به بالندگي شعارهاي انقلاب در جهان منجر شد. با شکست تئوري برخورد فيزيکي با انقلاب تئوري فشارهاي اقتصادي هم مورد اهتمام قرار گرفت که اين نيز به شکست انقلاب اسلامي منجر نشد!! تلاش براي انزواي جهاني ايران ؛ محروم نمودن ايران از تئوري هاي علمي جديد، سازماندهي مخالفان داخلي و لجستيک سياسي، فرهنگي و اقتصادي ايشان و صد ها طرح و نقشه شوم استکبار به جاي اينکه به انزواي ايران اسلامي بيانجامد در سال‏هاي اخير منجر به طرح اميدوارانه شعارهاي انقلاب انجاميده است. و ايران را بيش از گذشته در سطح جهاني به الگوي مقاومت جهاني در مقابل استکبار تبديل کرده است

تضعيف مسئوليت پذيري اسلامي بر مبناي عرفانهاي انزواگرا، بخشي از رويکرد جديد استکبار براي مقابله با انقلاب

از جمله رويکردهائي که در 30 سال گذشته در برخورد با انقلاب اسلامي مطرح بوده است و در سال‏هاي گذشته هم مورد توجه بوده است ولي امروز همت بيشتري نسبت به آن معطوف مي شود بحث گسترش نوعي خاص از معنويت است؛ که با اتکاي به آن "معنويت مبارز در عرصه جهاني" از درون به حاشيه رانده شود

امروز اين رويکرد نرم بيش از گذشته مورد توجه قرار مي‏گيرد و ظهور و تقويت عرفانهاي نوظهور ، تلاش براي گسترش مسيحيت و ساير اديان ، فرق و مذاهب در ايران همگي به دنبال تضعيف روحيه مسئوليت پذيري اسلامي در جهان اسلام هستند. آري اگر اين روحيه مورد تضعيف قرار گيرد راه براي دخالت‏هاي گسترده استکبار در درون کشور باز مي‏شود

بدون ترديد تعاليم مطرح در تصوف و ساير فرق حتي اگر ادعاي تشيع کنند براي استکبار خطري در خور توجه محسوب نمي شوند. زيرا ديني که آنها ترويج مي‏کنند به نحوي انسان‏ها را به عدم دخالت در سرنوشت اجتماعي سوق مي دهد و همين موضوع (عدم دخالت در سرنوشت جامعه) غرب مدعي سرپرستي جامعه را بي‏رقيب مي‏کند

با توجه به اين موضوع ، بدون ترديد تقويت فرقه‏ها متناسب با فرهنگ ويژه جهان اسلام و ايران اسلامي يک راهبرد اساسي براي غرب محسوب مي‏شود و در ايران هم تصوف به ويژه گرايش گنابادي که هماهنگي ظاهري بيشتري با تشيع دارد، مورد حمايت قرار مي گيرد. دراويش چه بدانند چه ندانند؛ چه بخواهند و چه نخواهند قطعه اي از پازل دشمن براي کنترل جريان بيداري اسلامي در جهان هستند. آنچه در اين نوشتار ما به دنبال آن هستيم نگاه به تصوف و فرق از اين زاويه است


نقل از: خبرگزاري اهل بيت(عليهم السلام) - ابنا

منبع: در داخل ایران

No comments:

Post a Comment