مادر مجید دری، دانشجوی محروم از تحصیلی که ۱۴ ماه و ۲۳ روز است در بازداشت به سر میبرد، روزهای بسیاری را در دادگاه انقلاب و دادسرا و دادگستری از این در به آن در رفته تا شاید بتواند جلوی اجرای یکی از احکام صادره برای پسرش را بگیرد؛ تبعید. تبعید به زندانی کیلومترها آن طرفتر از تهران که دلخوشی خانواده دری به دیدار هفتگی از پشت شیشهها با پسرشان را هم به یاس تبدیل میکند
منور هاشمی، در گفتوگو با جرس، با بیان این که بعد از شنیدن خبر انتقال ضیا نبوی دیگر نمیداند باید برای مجید چکار کند، میگوید: بچهها نگفته بودند که ضیا منتقل شده، درگوشی با هم حرف میزدند؛ حس کردم چیزی شده، گفتم مجید را بردند؟ به من بگویید. نمیتوانستم از جایم بلند شوم. گفتند ضیا را بردند. مادر و پدر ضیا هم همین حال من را دارند. پدر و مادرش هر دو مریض حالاند. حق چند دقیقه دیدن پسرشان در هفته را هم از آنها گرفتهاند.
او با اشاره این که حکم پنج سال حبس در تبعید برای فرزندش به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین صادر شده است، ادامه میدهد: وقتی مجید بارها اظهار انزجار کرده از این گروه، چطور این حکم را صادر میکنند. اصلا تبعید به خاطر این اتهام که از پایه غلط است صادر شده. مجید در تمام ملاقاتها عصبی است از این حکم و میگوید حاضر بود ۱۱ سال زندان را تحمل کند، اما این اتهام به او وارد نشود که با منافقین ارتباط داشته است. او حتی در حضور دادستان این مطلب را عنوان کرده، اما باز هم این اتهام به او وارد شده و پنج سال به حبساش اضافه کرده است؛ آن هم حبس در تبعید.
هاشمی که در این مدت برای عدم اجرای این حکم به همه جا سر زده و از هر کس توانسته کمک خواسته است، میگوید: دیگر نمیدانم باید چه کار کنم. به هر کس که دستم رسید التماس دعا داشتم. پیش رئیس دادگاه انقلاب رفتم، پیش وزیر دادگستری، پیش دادستان تهران، علمای مساجد و از همه نامه گرفتم. اما هیچ کس نیست که جوابگوی ما باشد؛ بگوید منتقلاش میکنیم یا نه. جواب همین را بدهد. هیچ کس جوابگو نیست.
مادر این دانشجوی دربند، که اکنون با خانوادهاش ساکن کرج هستند، تاکید میکند: همین حالا که فقط فاصله تهران و کرج را برای ملاقات میرویم، یک روز کامل وقت میبرد. پدر مجید ۶۹ ساله است و از من هم سنی گذشته، انقدر توان نداریم که هر هفته این مسیر را برویم و برگردیم.
او با بیان این که تلفنهای بند ۳۵۰ از روز نیمه شعبان تاکنون قطع است و آنها به جز ملاقاتهای کوتاه مدت دوشنبهها، به هیچ نحو دیگری از وضعیت پسرشان مطلع نمیشوند، ادامه می دهد: میخواهند همین دلخوشی را هم از ما بگیرند. منِ مادر تمام دلخوشیام این است که در هفته ۲۰ دقیقه بچهام را میبینم و از حال و روزش با خبر میشوم. این را که بگیرند دیگر چه چیز برایم میماند.
هاشمی میگوید: حتی اگر من و پدرش هم بتوانیم برای ملاقات این همه راه را برویم، بقیه بچههایم چی؟ آنها حق ندارند برادرشان را ببیند؟ دخترم که بچه کوچک دارد نباید برادرش را ببیند؟ با این کار به خدا به خانوادهها بیشتر ستم میکنند.
مادر این عضو شورای دفاع از حق تحصیل، که از عید تاکنون با پسرش ملاقات حضوری نداشته است میگوید: هر دفعه برای گرفتن ملاقات مراجعه میکنم، جواب سربالا میدهند؛ الان نزدیک شش ماه است که نه تکتک و نه خانوادگی ملاقات نگرفتهایم. هیچ کس هم جواب ما را نمیدهد. دستمان به هیچ جا بند نیست.
او درباره عدم اعطای مرخصی به مجید اظهار میکند: مجید کم خونی دارد، میگرن شدید دارد، عینکاش شکسته، دنداناش عفونت کرده، بچهام مریض است اما حاضر نیستند بعد از 14 ماه، یک ماه مرخصی به او بدهند تا حداقل درماناش کنیم.
مادر مجید دری، درباره روند تقاضای مرخصی میگوید: سال پیش چندین بار درخواست مرخصی دادیم. گفتند چون حکماش زیاد است باید منتظر تجدیدنظر بمانید. اردیبهشت حکم دادگاه تجدیدنظر آمد و ما هم دوباره تقاضا دادیم. این بار گفتند باید خودش تقاضا کند. تقاضانامه را از خودش گرفتم و ارائه کردم. یک بار گفتند گم شده. دوباره تقاضانامه از خودش گرفتم. حالا پنج ماه است. آقای دولتآبادی خودش دوبار به من قول داد که به مجید مرخصی میدهند اما هر دفعه مراجعه میکنم منشیهای دفتر میگویند "برید باهاتون تماس میگیریم." هنوز نشستهایم که تماس بگیرند.
او در پایان با اشاره به دیدار اخیر خانوادههای زندانیان سیاسی با هاشمی رفسنجانی تاکید میکند: در دیدار با آقای هاشمی هم گفتم، درخواستم این است که فقط مجید را منتقل نکنند؛ نگذارند پدر و مادرش این طور به عذاب بیفتند
منبع: جرس
No comments:
Post a Comment