جمعی از دانشجویان دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول و دانشگاه آزاد دزفول نامه ای را خطاب به استاد در بندشان دکتر شیروی نوشته اند
متن این نامه که در اختیار ادوارنیوز قرار گرفته به شرح زیر است
به نام خدای بزرگ، خدای آزادگان، خدای بندگان، و خدای آزادگانِ دربند
برای دکتر شیروی، استاد خوبیها،
که سلامتی، طول عمر و آزادی اش را از درگاه پروردگار مهربان میخواهیم.
هرکس کلمه ای به من بیاموزد، مرا بندهی خویش ساخته.
مولای متقیان، علی علیه السلام
و چه نیکوست که حق استاد بدانیم و قدرش بشناسیم.
و چه درد بزرگیست دانستن و چه رنجی ست فهمیدن و چه سخت است شناختن و چه بعید است خاموش ماندن!
درد را اگر به نظاره بنشینی، سوختن هم ندانی آب می شوی...
دردِ همیشه ی آدم ها، درد نشناختن؛
نشناختنِ قدرها و ارزشها
از قدرِ آموختن، ارزشِ دانستن،سوختن و افروختن، تا قدرِ اندوختن...
و نه اندوختنی که مرهمی باشد و سودی برای تو! که باری باشد ورنجی بر رنج هایت که دانستی.
و تو که اینجایی آمدی که بدانی، آمدی نه برای اینکه حقی را ادا کرده باشی که اینجا کم از کلاس درس نیست.
به اینجا آمدی که باز هم حق دیگری بر گردنت باشد که نیک میدانی هر دانستنی را حقی ست بر گردنت.
بدانی ادای حقی که بر گردن داری آسان نیست.
ساده می گویم و سخن کوتاه تر می کنم؛
در عمر اندکی که داریم اندکند تابندگانی که یادشان تا ابد از یادمان نخواهد رفت و نمی تواند برود که بندهی ایشانیم و شایسته نیست بندهای را که آموزگار خویش از یاد ببرد!
و این اندک بزرگان، نیک که بنگری در زندگانی هر انسانی یافت میشوند.
ولی بسیار کم اند افرادی که در زندگانی، بزرگوارانی را ملاقات میکنند که از سر تواضع چنانند که بخواهی هم نمیتوانی در کنارشان که هستی قدر ایشان بشناسی.
آنقدر متواضع که بخواهی هم نمیتوانی بفهمی در محضرشان که هستی چه سعادتی نصیب تو شده، که چشمانشان از حضور تو چنان درخششی دارد که به واقع درمیابی اوست که سعادتمندی را با تمام وجود حس می کند...!!!
آنقدر متواضع اند که شاید هیچ گاه نفهمی که اساتید سرشناسی که به دانشگاه ناشناختهی تو آمدند، او را میشناختند! دانشگاهی آنقدر ناشناخته که نیمی از مردمان شهرش هم از وجود آن بی اطلاع بودند!!!
و آنقدر بزرگوار که اگر اینجا نبودی شاید هیچ گاه نمیفهمیدی، که چه جایگاهی میتوانست داشته باشد اگر دانشگاه تو را رها میکرد و همچون هم قطارانش دعوت بهترین دانشگاههای کشور را میپذیرفت. که سرنوشت دانشگاه تو بدون حضور او و اساتید بزرگی همچون او معلوم نیست که چگونه میبود!
که سرنوشت تو و خیلی ها بیوجود او معلوم نبود که چگونه میبود.
که شاید ندانی چند نفر، چقدر از ایمانشان را مدیون وجود اویند.
که شاید ندانی چه کسانی هر روز، هر هفته، هر ماه و هر سال با او به درد دل و مشورت می نشینند و سفره ی دلشان را،که قفل بر آن زده بودند(!)، پیش او باز می کنند.
که او را محرم خود می دانند و شایسته ی شنیدن و مشورت کردن، و چه حق است این دانستن! که اگر فقط یکبار او را و لبخندش را دیده باشی تو نیز جز او را شایسته ی این مقام نخواهی یافت!!!
و شاید باز هم ندانی که اگر مجال بود و تو را فرصت خواندن، به قدر تمام کتاب هایی که در عمرت خواندی اگر از نیکی ها و مهربانی ها و تواضع و بزرگواریش بگویم، کم گفته ام. که اگر کوه بودی و از درد هایش میشنیدی صبر نمی توانستی! دردی که بزرگمرد مردان علی علیه السلام به قعر چاهش میبرد که نهیبش گوش فلک را کر نکند!!!
و حال درد را به نظاره نشستن بیهودگی ست، که اگر امروز فرصت همراهی را از دست دادی شاید هیچ گاه فرصتی برایت نباشد.
ما اینجاییم، برای اظهار بندگی
اینجاییم برای اثبات قدر شناسی خود
اظهار قدر شناسی تمام شاگردان به تمام اساتید،
تمام بندگان به تمام آموزندگان دانش،
که بدانند که هستیم،
که بدانند که قدر می دانیم وجودشان را.
می شناسیم ارزش بودن شان و حضور در محضرشان
می دانیم که اگر دنیامان را به پایشان بریزیم حق بندگی را ادا نکردیم،
که بدانند که اگر سوختند و تابیدند، روشنیم...
روشنیم و شیفته ی سوختن و تابیدن...
می دانیم؛
در این زمانه که خلوص کم رنگ است،
در این زمانه که استاد دلتنگ است،
اگر ندانیم قدرش را برایمان ننگ است:
یکی چو باران چو ابر بارنده
یکی چو شمع، محبت و مهر را فروزنده
مربی مهربانی، چو ماه رخشنده،
به زندگانی طالبان علم تابنده
منبع:ادوارنیوز
No comments:
Post a Comment