كتاب «عرفان اسلامی و عرفان التقاطی» به قلم رضا مدنی، ضمن معرفی راههای كسب معرفت الله و عرفان دينی، به بررسی سير تاريخی عرفانهای غير دينی تاكنون پرداخته است.به گزارش ايكنا، كتاب «عرفان اسلامی و عرفان التقاطی» يكی از چند كتابی است كه با رويكرد تمايز عرفان دينی از عرفانهای نوظهور نوشته شده است و نويسنده، ضمن رونمايی از عرفان التقاطی برای آشنايی با فرقه نعمت اللهی گناباد، ضمن مباحث نظری به تحقيقات ميدانی نيز پرداخته است.بخش اول اين كتاب كه زمينه بحث را آماده میكند دارای يازده عنوان فرعی است. تعريف و تفاوت عرفان اسلامی و التقاطی، اهميت و خاستگاه آن و راههای معرفت، اهم مباحث اين بخش است. نويسنده برای معرفی عرفان اسلامی آن را به دو بخش عملی و نظری تقسيم كرده و مینويسد: «عرفان عملی درباره چه بايد كرد بحث میكند و به دنبال تحول در وجود انسان است؛ اما عرفان نظری به تفسير هستی میپردازد». در تعريف عرفان التقاطی آمده است: مقصود از عرفان التقاطی گرايشی عرفانی است كه قسمتی از تعاليم انبيا را گرفته و اصولی بر آن افزوده است و شاخص اساسی متمايزكننده عرفان اسلامی از التقاطی اين است كه تعاليم عرفان التقاطيث با روح تعاليم اسلامی تناسبی نداشته و هدفی را غير از اهداف شريعت اسلام دنبال میكند.
در معرفی دليل گرويدن به نحلههای عرفانی آمده است كه چون عرفان شناختی است كه ارمغان آن نوعی سكون و آرامش است میتوان عوامل مختلفی را مانند محروميت جامعه از امكانات رفاهی، ظلم و ستم و استبداد يا اختلالات روانی و كمبودهای عاطفی را از دلايل پيوشتن به گرايشهای معنوی دانستهاند و اين درحالی است كه نمیتوان اين واقعيت را ناديده گرفت كه امروز جوامع برخوردار از امكانات مادی، بهرهمند از حكومتهای مردمی نيز شاهد نوعی گرايش به معنوياتند و بنابراين آدميان زندگی فارغ از شناختهای آرامشبخش را متزلزل میبينند و در صدد رفع اين نقص هستند.
در اين كتاب ضمن اشاره به راههای خداشناسی در قرآن آمده است: راههای خداشناسی بسيار زياد است و لذا صدرالمتألهين میگويد كه بدان راهها، به سوی خداوند ببسيار است و بعضی از اين راهها اطمينان بخشتر، شريفتر و نورانیتر هستند و لذا برای شناخت اين راهها بهترين كار مراجعه به قرآن كريم و مطالعه در آن برای يافتن راههای معرفت الله است. در قرآن به چهار طريق برای رسيدن به خدا اشاره شده است كه يكی از آن راهها شناخت آفاقی است و لذا آيه« سنريهم آياتنا فی الآفاق» اشاره به گونهای از شناخت دارد كه با تأمل در افقهای گوناگون خلقت مانند زمين و آسمان و مانند اينها حاصل میشود و در آيه ديگر قرآن میفرمايد: «و فی الارض آيات للموقنين» يعنی روی زمين برای اهل يقين نشانههای (متقاعد كننده) است. بابراين در اين مسير سالك است كه با حركت و تأمل در طبيعت به مراتبی از شناخت دست میيابد.
طريق دوم برای شناخت، شناخت انفسی است همانطور كه امام علی(ع) میفرمايد: هر كس نفسش را شناخت، پروردگارش را شناخته است در اين مسير مسافر و مسافت يكی شده است و انسان كه مسافر اين راه است با شناخت نفس خود به معرفت الهی دست میيابد چنانچه توصيه به خودشناسی از فرامين محوری اسلام است و لذا خداوند میفرمايد: «وفی انفسكم افلا تبصرون» يعنی در خود شما (آيات ماست) پس مگر نمیبينيد؟ راه بعدی برای شناخت خدا، راه شناخت خدا به خدا است كه در قسمت پايانی آيه 53 سوره فصلت به اين روش از شناخت اشاره شده است و میفرمايد: « اولم يكف بربك انه علی كل شی شهيد» كه در اين آيه مراد از شهيد، مشهود است نه شاهد. برخی از فيلسوفان اين شناخت را كه حقيقت آن نوعی معرفت حضوری است در غالب برهان نيز پياده نمودهاند و در ميان براهين خداشناسی، بهترين برهان بر اثبات حق تعالی است و به برهان صديقين مشهور شده است. آخرين راه شناخت از منظر قرآن شناخت فلسفی است و درقرآن كريم آياتی مانند «وليس كمثله شی»، « ولله المثل الاعلی» ، « له الاسمائ الحسنی و المثل العليا» و «الحی القيوم» به عنوان مسائل نفهميدنی و درك نشدنی مطرح نكرده است تا از مردم بخواهد تعبدا بدون اينكه آنها را درك كنند بپذيرند.
بخش دوم اين كتاب، تحت عنوان سيمای عرفان در منابع اسلامی، مشتمل بر بيست و سه عنوان جزئی است، نسبت دين وعرفان، ماهيت عرفان ناب و چگونگی دستيابی به آن همراه با اهميت معرفت نفس و ديدگاه علامه طباطبايی پيرامون آن و در نهايت سيمای عارف دينی و ويژگیهای وی مهمترين مباحث اين بخش به شمار میروند. در اين بخش در رابطه با عرفان و شريعت آمده است: در عرفان دينی توحه به اين نكته لازم است كه عرفان برآمده از شريعت را نمیتوان جدای از ديگر دستورات دينی مورد پژوهش و تأمل قرار داد، اين عرفان در حقيقت جزيی از دين است و شناخت حاصل از آن در صورتی ارزشمند است كه در مسير اهداف شريعت باشد و چه بسا غفلت از اين نكته تعدد گرايشهای عرفانی را در پی داشته است.
راهی كه برای چگونگی سلوك معرفی شده است علم حضوری است كه برای رسيدن به آن بايد حقيقت بندگی را در وجود خود بيابی و مشاهده حقيقئت بندگی عبارت از اين است كه آدمی، وجود امكانی، فقر، نياز و عدم استقلال ذات خود را با تمام وجود امكانی خود مشاهده نمايد و در حقيقت شهود حقيقت بندگی، محوریترين و اساسی ترين شرط برخورداری از شناخت عارفانه است و معرفت نفس زمينه ساز شهود حقيقت بندگی است. در اين كتاب با توجه به اينكه مهمترين مانع در حصول معرفت نفس، خواهشهای نفسانی و خواستههای دنيايی است؛ راه رسيدن به معرفت نفس در شريعت را عمل به احكام نظری و عمومی دانسته كه شامل محرمات و واجبات میشود و اهمال و فروگذاری آن برای هيچ گروه و دستهای روا نيست و در عين حال احكامی مخصوص ذوق و پسند ديگران وجود دارد كه شامل مستحب، مكروه و مباح است. در بخش سوم به پيشينه عرفان و تصوف پرداخته شده است كه دارای شانزده عنوان فرعی است، پيدايش عرفان و تصوف در جهان اسلام همراه با گزارشی كوتاه از گرايشهای عرفانی قرن اول، دوم . قرن سوم تا هفتم و پس از آن محوریترين مباحث اين بخش است. نگارنده در اين كتاب درباره سير پيدايش عرفان در اسلام معتقد است با ظهور اسلام و انتشار تعاليم آن، عرفان در مسيری روشن و هموار، همراه با فرامين و دستوراتی مطابق با فطرت و سرنوشت بشر و به دور از افراط و تفريط قرار گرفت.
پس از ظهور اسلام، پيمودن اين مسير اگر چه به دليل رعايت همه جوانب احكام الهی سخت و دشوار است، اما روشن و آشكار است. با گذشت زمان به علل مختلف، اسلام وتعاليم آن مورد بیمهری و بهرهبرداری شخصی قرار گرفت. تشخيص حق از باطل دشوار گرديد و در نتيجه گرايشهای متعدد عرفانی در تاريخ اسلام پديد آمد. به طور خلاصه میتوان گفت كه در قرن اول و همزمان با حضور پيامبر اكرام(ص) درباب عرفان گرايشهای تند زاهدانه و پرهيز از دنيا به وجود آمد و از كسانی مانند عثمان بن مظعون و عاصم بن زياد حارثی سردمداران اين تفكر بودند كه شخص پيامبر اكرم(ص) و امام علی(ع) با سخنان گوهر بار خود با اين طرز تفكر به مقابله پرداختند. قرن دوم هجری افرادی خاص در اسلام پيدا شدند كه با پوشيدن لباسهای مخصوص و رسم و رسومی ويژه از اسلام كناره گرفتند و زندگیای متفاوت اختيار نمودند اين گروه نام «صوفی» را بر خود نهادند.
در اسلام نخستين كسی كه به اين نام خوانده شد «ابوهاشم كوفی» متوفای 161 هجری قمری است از ديگر بنيانگذاران تصوف، حسن بصری، سفيان صوری و بشرحافی هستند. از قرن سوم تا هفتم هجری با توجه به اينكه خلفا نماد عينی يگانگی جهان اسلام و برپادارندگان سنن اسلامی شمرده میشدند و لذا جايگاهی بلامنازع داشتند و اجازه بروز گرايشهای غير رايج را نمیدادند و يكی از گرايشهای كه در مقابل آنها میايستاد تشيع بود و لذا مانع گسترش آن میشدند و در مقابل تصوف را حمايت میكردند.
تصوف در ضمن آنكه جريانی در مقابل ترويج تشيع بود جنبه تخدير كننده نيز داشت به اين معنا كه سبب بقا بيشتر حكومت حاكمان مستبد و ظالم میشد، زيرا از آموزههای اصلی تصوف در آن زمان، رهبانيت و گوشهگيری بود كه امری مورد پسند و رضايت خلفا بود و لذا شيعيان برای تقيه به صوفيان گرويدند كه باعث اختلاط برخی از اعتقادات شيعه با تصوف شد از قرن هفتم به بعد تغيير حكومت و تسلط مغول بر آن و گرايش آنها به تشيع، مذهب تشيع به عنوان مذهب رسمی دربار ايلخانان مغول، اعلام شد و با اين كار فضای رواج گرايشات مختلف دينی در عالم اسلام ايجاد شد كه همين اساسیترين عامل سبب جدايی دوباره تصوف از عرفان (تشيع) بود. بخش چهارم تحت عنوان تصوف گنابادی آخرين بخش اين كتاب را تشكيل میدهد. اين بخش به همراه خاتمه اين نوشتار، دارای بيست و نه عنوان فرعی است در اين بخش تلاش شده است در تحقيقی علمی و ميدانی قرائت اين فرقه از ولايت، معنويت، شريعت، اجتهاد، بيعت، كشف و شهود و تكليف با استناد به آيات و روايات مورد نقد و بررسی قرار بگيرد. بيان جايگاه نواب اربعه، قطب و اهميت شيخ و مرشد و نحوه اعامل با مريدان با وی همراه با ارائه ديدگاه صاحبنظران بزرگ شيعی درباره اين فرقه از جمله ديگر مباحثی است كه به آن پرداخته شده است. يادآوری میشود، كتاب «عرفان اسلامی و عرفان التقاطی» تأليف رضا مدنی به همت نشر راه نيكان، به شمارگان2000 نسخه در 272 صفحه و به قيمت 3000 ريال منتشر شده است
منبع: اینساید اف ایران
در معرفی دليل گرويدن به نحلههای عرفانی آمده است كه چون عرفان شناختی است كه ارمغان آن نوعی سكون و آرامش است میتوان عوامل مختلفی را مانند محروميت جامعه از امكانات رفاهی، ظلم و ستم و استبداد يا اختلالات روانی و كمبودهای عاطفی را از دلايل پيوشتن به گرايشهای معنوی دانستهاند و اين درحالی است كه نمیتوان اين واقعيت را ناديده گرفت كه امروز جوامع برخوردار از امكانات مادی، بهرهمند از حكومتهای مردمی نيز شاهد نوعی گرايش به معنوياتند و بنابراين آدميان زندگی فارغ از شناختهای آرامشبخش را متزلزل میبينند و در صدد رفع اين نقص هستند.
در اين كتاب ضمن اشاره به راههای خداشناسی در قرآن آمده است: راههای خداشناسی بسيار زياد است و لذا صدرالمتألهين میگويد كه بدان راهها، به سوی خداوند ببسيار است و بعضی از اين راهها اطمينان بخشتر، شريفتر و نورانیتر هستند و لذا برای شناخت اين راهها بهترين كار مراجعه به قرآن كريم و مطالعه در آن برای يافتن راههای معرفت الله است. در قرآن به چهار طريق برای رسيدن به خدا اشاره شده است كه يكی از آن راهها شناخت آفاقی است و لذا آيه« سنريهم آياتنا فی الآفاق» اشاره به گونهای از شناخت دارد كه با تأمل در افقهای گوناگون خلقت مانند زمين و آسمان و مانند اينها حاصل میشود و در آيه ديگر قرآن میفرمايد: «و فی الارض آيات للموقنين» يعنی روی زمين برای اهل يقين نشانههای (متقاعد كننده) است. بابراين در اين مسير سالك است كه با حركت و تأمل در طبيعت به مراتبی از شناخت دست میيابد.
طريق دوم برای شناخت، شناخت انفسی است همانطور كه امام علی(ع) میفرمايد: هر كس نفسش را شناخت، پروردگارش را شناخته است در اين مسير مسافر و مسافت يكی شده است و انسان كه مسافر اين راه است با شناخت نفس خود به معرفت الهی دست میيابد چنانچه توصيه به خودشناسی از فرامين محوری اسلام است و لذا خداوند میفرمايد: «وفی انفسكم افلا تبصرون» يعنی در خود شما (آيات ماست) پس مگر نمیبينيد؟ راه بعدی برای شناخت خدا، راه شناخت خدا به خدا است كه در قسمت پايانی آيه 53 سوره فصلت به اين روش از شناخت اشاره شده است و میفرمايد: « اولم يكف بربك انه علی كل شی شهيد» كه در اين آيه مراد از شهيد، مشهود است نه شاهد. برخی از فيلسوفان اين شناخت را كه حقيقت آن نوعی معرفت حضوری است در غالب برهان نيز پياده نمودهاند و در ميان براهين خداشناسی، بهترين برهان بر اثبات حق تعالی است و به برهان صديقين مشهور شده است. آخرين راه شناخت از منظر قرآن شناخت فلسفی است و درقرآن كريم آياتی مانند «وليس كمثله شی»، « ولله المثل الاعلی» ، « له الاسمائ الحسنی و المثل العليا» و «الحی القيوم» به عنوان مسائل نفهميدنی و درك نشدنی مطرح نكرده است تا از مردم بخواهد تعبدا بدون اينكه آنها را درك كنند بپذيرند.
بخش دوم اين كتاب، تحت عنوان سيمای عرفان در منابع اسلامی، مشتمل بر بيست و سه عنوان جزئی است، نسبت دين وعرفان، ماهيت عرفان ناب و چگونگی دستيابی به آن همراه با اهميت معرفت نفس و ديدگاه علامه طباطبايی پيرامون آن و در نهايت سيمای عارف دينی و ويژگیهای وی مهمترين مباحث اين بخش به شمار میروند. در اين بخش در رابطه با عرفان و شريعت آمده است: در عرفان دينی توحه به اين نكته لازم است كه عرفان برآمده از شريعت را نمیتوان جدای از ديگر دستورات دينی مورد پژوهش و تأمل قرار داد، اين عرفان در حقيقت جزيی از دين است و شناخت حاصل از آن در صورتی ارزشمند است كه در مسير اهداف شريعت باشد و چه بسا غفلت از اين نكته تعدد گرايشهای عرفانی را در پی داشته است.
راهی كه برای چگونگی سلوك معرفی شده است علم حضوری است كه برای رسيدن به آن بايد حقيقت بندگی را در وجود خود بيابی و مشاهده حقيقئت بندگی عبارت از اين است كه آدمی، وجود امكانی، فقر، نياز و عدم استقلال ذات خود را با تمام وجود امكانی خود مشاهده نمايد و در حقيقت شهود حقيقت بندگی، محوریترين و اساسی ترين شرط برخورداری از شناخت عارفانه است و معرفت نفس زمينه ساز شهود حقيقت بندگی است. در اين كتاب با توجه به اينكه مهمترين مانع در حصول معرفت نفس، خواهشهای نفسانی و خواستههای دنيايی است؛ راه رسيدن به معرفت نفس در شريعت را عمل به احكام نظری و عمومی دانسته كه شامل محرمات و واجبات میشود و اهمال و فروگذاری آن برای هيچ گروه و دستهای روا نيست و در عين حال احكامی مخصوص ذوق و پسند ديگران وجود دارد كه شامل مستحب، مكروه و مباح است. در بخش سوم به پيشينه عرفان و تصوف پرداخته شده است كه دارای شانزده عنوان فرعی است، پيدايش عرفان و تصوف در جهان اسلام همراه با گزارشی كوتاه از گرايشهای عرفانی قرن اول، دوم . قرن سوم تا هفتم و پس از آن محوریترين مباحث اين بخش است. نگارنده در اين كتاب درباره سير پيدايش عرفان در اسلام معتقد است با ظهور اسلام و انتشار تعاليم آن، عرفان در مسيری روشن و هموار، همراه با فرامين و دستوراتی مطابق با فطرت و سرنوشت بشر و به دور از افراط و تفريط قرار گرفت.
پس از ظهور اسلام، پيمودن اين مسير اگر چه به دليل رعايت همه جوانب احكام الهی سخت و دشوار است، اما روشن و آشكار است. با گذشت زمان به علل مختلف، اسلام وتعاليم آن مورد بیمهری و بهرهبرداری شخصی قرار گرفت. تشخيص حق از باطل دشوار گرديد و در نتيجه گرايشهای متعدد عرفانی در تاريخ اسلام پديد آمد. به طور خلاصه میتوان گفت كه در قرن اول و همزمان با حضور پيامبر اكرام(ص) درباب عرفان گرايشهای تند زاهدانه و پرهيز از دنيا به وجود آمد و از كسانی مانند عثمان بن مظعون و عاصم بن زياد حارثی سردمداران اين تفكر بودند كه شخص پيامبر اكرم(ص) و امام علی(ع) با سخنان گوهر بار خود با اين طرز تفكر به مقابله پرداختند. قرن دوم هجری افرادی خاص در اسلام پيدا شدند كه با پوشيدن لباسهای مخصوص و رسم و رسومی ويژه از اسلام كناره گرفتند و زندگیای متفاوت اختيار نمودند اين گروه نام «صوفی» را بر خود نهادند.
در اسلام نخستين كسی كه به اين نام خوانده شد «ابوهاشم كوفی» متوفای 161 هجری قمری است از ديگر بنيانگذاران تصوف، حسن بصری، سفيان صوری و بشرحافی هستند. از قرن سوم تا هفتم هجری با توجه به اينكه خلفا نماد عينی يگانگی جهان اسلام و برپادارندگان سنن اسلامی شمرده میشدند و لذا جايگاهی بلامنازع داشتند و اجازه بروز گرايشهای غير رايج را نمیدادند و يكی از گرايشهای كه در مقابل آنها میايستاد تشيع بود و لذا مانع گسترش آن میشدند و در مقابل تصوف را حمايت میكردند.
تصوف در ضمن آنكه جريانی در مقابل ترويج تشيع بود جنبه تخدير كننده نيز داشت به اين معنا كه سبب بقا بيشتر حكومت حاكمان مستبد و ظالم میشد، زيرا از آموزههای اصلی تصوف در آن زمان، رهبانيت و گوشهگيری بود كه امری مورد پسند و رضايت خلفا بود و لذا شيعيان برای تقيه به صوفيان گرويدند كه باعث اختلاط برخی از اعتقادات شيعه با تصوف شد از قرن هفتم به بعد تغيير حكومت و تسلط مغول بر آن و گرايش آنها به تشيع، مذهب تشيع به عنوان مذهب رسمی دربار ايلخانان مغول، اعلام شد و با اين كار فضای رواج گرايشات مختلف دينی در عالم اسلام ايجاد شد كه همين اساسیترين عامل سبب جدايی دوباره تصوف از عرفان (تشيع) بود. بخش چهارم تحت عنوان تصوف گنابادی آخرين بخش اين كتاب را تشكيل میدهد. اين بخش به همراه خاتمه اين نوشتار، دارای بيست و نه عنوان فرعی است در اين بخش تلاش شده است در تحقيقی علمی و ميدانی قرائت اين فرقه از ولايت، معنويت، شريعت، اجتهاد، بيعت، كشف و شهود و تكليف با استناد به آيات و روايات مورد نقد و بررسی قرار بگيرد. بيان جايگاه نواب اربعه، قطب و اهميت شيخ و مرشد و نحوه اعامل با مريدان با وی همراه با ارائه ديدگاه صاحبنظران بزرگ شيعی درباره اين فرقه از جمله ديگر مباحثی است كه به آن پرداخته شده است. يادآوری میشود، كتاب «عرفان اسلامی و عرفان التقاطی» تأليف رضا مدنی به همت نشر راه نيكان، به شمارگان2000 نسخه در 272 صفحه و به قيمت 3000 ريال منتشر شده است
منبع: اینساید اف ایران
No comments:
Post a Comment